✿ دختر زمستــآלּ✿
بـــــغض من....فکـــر او...فکر او...جای او...
خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح
و روزی می رسد که ..... . . . . . . . تهی می شوی از باوری که بخاطر آن, تمام باورهایم را تکه تکه کردی ..
شالش را باز کرد و دور سرش بست نگاهی به آینه انداخت و آرام به صندلی ماشین تکیه داد شیشه را کاملا پایین کشید و با چشمان بسته به موسیقی در حال پخش گوش سپرد ... .. . صدایی از او پرسید: "وقتی چشماتو میبندی یادش میفتی؟" چشمانش را گشود و به طرف صدا برگشت .. . بعد از اندکی مکث لبخندی زد و پاسخ داد: "آره! تازه وقتی چشمامو باز میکنم هم یادش میفتم"
نظرات شما عزیزان:
طراح : صـ♥ـدفــ |